یارب ارزانی بدارم عشق بی همتای خود تا ببینم قدرتت درخلوت تنهای خود
دیده و دل را دگرگون ساز کز با نور تو دیده بیند آنچه نادیدست درپهنای خود
یابسوزان این دلم تا شمع محفلها بود یا مرا راهی بده درخاطر شبهای خود
خیام اگرزباده مستی خوش باش باماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش