آرزوی پایان ناپذیر انسان

 ما همیشه در میل و آرزو زندگی می کنیم. آرزومندی یعنی ناخرسندی. یعنی اینکه وضع موجود مناسب نیست، مطلوب نیست. طبیعت میل و آرزو چنین است که هیچگاه برآورده نمی شود. تو می توانی هرقدر آرزو می کنی از چیزی بهره مند شوی، اما در همان لحظه بهره مند شدن تو، آرزویت از تو سبقت می گیرد و شروع به فزون خواهی می کند. میل و آرزو هیچ محدودیتی نمی شناسد، حرص و آزش نامحدود است. شبیه به افق آسمان است. آسمان در هیچ نقطه ای با زمین تلاقی نمی کند. فقط در ظاهر اینگونه بنظر می رسد. تو باید از میل و آرزو و بیهودگی آن آگاه شوی. با این آگاهی است که میل و آرزو ناپدید می شود و با آرامشی عمیق در خانه می مانی. به یاد داشته باش: یگانه آشفتگی خاطر، میل و آرزوست.

تسلیت

شهادت بزرگ مرد تاریخ اسلام پدر یتیمان کوفه، سرور شیعیان جهان ،بر همه مسلمانان تسلیت وتعزیت باد........... 

خوابی که انشاءلله به واقعیت خواهد پیوست

امروز میخواهم خوابی رو براتون تعریف بکنم که نه یک ایرانی بلکه یک نفر از اهل گنجه  

 

درجمهوری آذربایجان( شوروی سابق) توخواب دیده بود من عین تعریف ایشان را که یکی از  

 

همسایگانش از قول ایشان تعریف میکرد عینا براتون نقل میکنم.میگفت یک شب درخواب دیدم  

 

که یک دریای بسیار وسیعی وجودداشت که این دریا تقریبا میشود گفت که انتهایی نداشت وتا چشم  

 

کار میکرد فقط دریا دیده میشد وبس، وسط این دریا یک برج بسیار بلندی وجودداشت که به نظر  

 

میرسید انتهای برج به آسمان چسبیده است،دیدم آقای احمدی نژاد باشجاعت وبدون هیچ گونه 

 

 واهمه ای، بالای این برج ایستاده وشش نفر هم پایین برج که هر کدام از اینها طنابی قلابدار در 

 

دستشان داشتند وهمه سعی میکردند به هر طریق ممکن احمدی نژاد را ازبالای برج توسط 

 

طنابی که در دستشان بود به پایین بکشند اما به هیچ طریق نمیتوانستند .من هم که پایین  

 

برج ایستاده بودم، نحوه ارتباطمان با احمدی نژاد طوری بود که به راحتی میتوانستم با ایشان 

 

صحبت بکنم  وهم ایشان هم من به راحتی صدای همدیگررا میشنیدیم، تا اینکه من بعد از 

 

مدتی از آقای احمدی نژاد خواستم که اگر اجازه بدهد من از این پایین جلوی این شش نفر را

  

بگیرم که ایشان گفتند که نمیخواد، واونها هم هیچ کاری نمی توانند بکنند بالا خره بعد از مدتی من 

 

نتوانستم صبر بکنم وبا اینها درگیر شدم،وبا هر کدامشان هم که درگیر میشدم بلا فاصله با دستم 

 

از سمت بالای سرشان فشار میدادم واینها یکی یکی غرق میشدند ،تا اینکه یکیشون از دستم  

 

در رفت وفرارکرد .بعد از آن یک عالم نورانی را دیدم که از سمت مقابل  به طرفم در حال حرکت بود،به محض نزدیک  

 

شدن، به سمت بالای برج اشاره کرد وفرمود :ازاو(احمدی نژاد) بپرس ببین علی  (ع) را تا  

 

چه حدی میشناسد وآیا میداند که در حال حاضر کجاست؟من هم سوال کردم که آقای احمدی نژاد 

 

بلافاصله جواب داد، که خود  ایشان همان حضرتیه که ما (مردم ایران)همیشه به مدد او امیدواریم وهمیشه  

 

از عدالت ومردانگی او می گوییم و از بالای برج پایین آمد در این حین آنحضرت یک عدد کمر بند  

 

ویک قبضه شمشیر به احمدی نژاد دادند وفرمودند:برو وبدان که هیچ قدرتی نمی تواندجلوی پیشرفت  

 

سرزمینت را بگیرد ،شما پیروزید این را فرمود وحرکت کرد که در این حال من از خواب پریدم.....

 

 

موفق وپیروز باشید